کد مطلب:88681 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:393

صبر در برابر شداید و ناملایمات











پرهیزگاران نه فقط در برابر آنچه نفس آنها می خواهد، صبر می كنند، و به دنبال خواهشهای نفسانی نمی روند، (صبر در معصیت) بلكه در برابر آنچه نفس آنها نیز كراهت دارد، صبر می كنند (صبر در مصیبت) در برابر فقر و تنگدستی و اهانت دیگران و فشارهای روحی و جنگ و اسارت و بیماری و حوادث ناگوار طبیعی و غیر طبیعی، استقامت می كنند و می دانند كه این حوادث از مبدئی قادر و رحیم و رئوف صورت می گیرد، كه بر همه ی امور آگاه است، سر رشته ی همه ی حوادث و تحركات عالم به دست اوست، چیزی از مقابل دید او مخفی نیست، همه چیز در محضر اوست.

و از طرفی می داند كه عالمی بعد از این عالم هست كه یكایك این مسائل مورد محاسبه قرار می گیرد و در مقابل صبری كه در برابر مشكلات كرده، پاداش می گیرد، هرچه بیشتر تحمل كند، بیشتر ماجور و مثاب خواهد بود. مانند كسی كه در مسابقه ی دو و میدانی استقامت می كند، و رنج را تحمل می كند و می داند هر چه بیشتر رنج كشد و صبر كند، بیشتر پاداش می گیرد.

این ایمان و اعتقاد به چنان مبدئی و چنین معادی صبر را بر او آسان می كند و در راهی كه هدفدار است، بیشتر استقامت می كند و از این رنج نمی رنجد، او می داند كه:

صبر سر مكنون در روان عالم است، صبر گنجینه ای است كه دسترسی به آن برای همه میسور نیست، صبر رمز موفقیت است، صبر راز پیروزی است، صبر كلید حل مشكلات است، صبر كلمه ای الهی در كتاب آفرینش است، صبر موهبتی الهی

[صفحه 503]

است، صبر رساننده ی انسان به فلاح و رستگاری است، صبر برنده ی انسان به مقصد نهائی است، صبر اشعه ای از اشعه های ذات الهی است، نورانیتی بر چهره ی تاریكی است، خورشیدی در آسمان جانهاست، تابشی است كه مشكلات را یكی یكی ذوب می كند و نابود می سازد.

صبر است كه رسول الله درباره ی آن فرمودند: در صبر بر مكروهات و ناملایمات و امور غیر موافق با نفس، خیر كثیر است (فی الصبر علی ما تكره خیر كثیر).[1].

این نوع صبر دلیل ایمان است، در حدیثی از ابن عباس آمده است كه رسول اكرم (ص) بر انصار وارد شدند و فرمودند: آیا شما مومنید؟ و آنها همه ساكت شدند یكی از صحابه گفت بله یا رسول الله، فرمود: علامت ایمان شما چیست؟ گفتند: «نشكر علی الرخاء و نصبر علی البلاء و نرضی بالقضاء، در خوشی شاكریم و بر بلا صابریم و به قضاء الهی راضی».

حضرت فرمودند: «مومنون و رب الكعبه، قسم به صاحب كعبه كه شما مومنید».[2].

در جای دیگر فرمودند: «ایمان بر چهار پایه است، یقین و صبر و جهاد و عدل».[3].

حضرت مسیح فرمود: «انكم لا تدركون ما تحبون الا بصبركم علی ما تكرهون، شما به آنچه دوست می دارید نمی رسید، مگر به صبر و استقامت بر آنچه از آن كراهت دارید».[4].

[صفحه 504]

مرحوم محدث قمی در سفینه البحار در ذیل ماده ی «جعل» حكایتی جالب و آموزنده را نقل می كند، وی می گوید از شیخ ابی الحجاج الاقصری كه مرد عارفی بود، روزی سوال شد: شیخ و استاد تو كیست؟ گفت: شیخ من «ابوجعران» است (ابوجعران نوعی سوسك كثافت خوار است).[5].

گمان كردند او شوخی و مزاح می كند، گفت من مزاح نمی كنم، گفتند چگونه چنین چیزی ممكن است؟ گفت: شبی از شبها در زمستان بیدار بودم، ناگهان دیدم «ابوجعران» از مناره ی چراغ آن بالا می رود و لیز می خورد و برمی گردد، شمارش كردم كه هفتصد مرتبه لیز خورد و افتاد و خسته نشد، در خود تعجب كردم، سپس برای نماز صبح بیرون رفتم و بازگشتم و ناگهان دیدم كه سرانجام بر بالای مناره در كنار فتیله نشسته است من هر چه پیدا كردم، از او پیدا كردم و از او صبر و ثبات و استقامت را با جدیت فرا گرفتم.[6].

آری یك سوسك معلم عارفی می شود و به او درس استقامت می دهد و از این معلمها زیاد است، ولی متعلم كم است، آیا ما در كارها به اندازه ی این حیوان كوچك استقامت داریم، این حیوان طبق شمارش این عارف هفتصد مرتبه تلاش كرد و خدا می داند، قبل و بعد از دیدن این عارف چند مرتبه دیگر این كار را تكرار كرده بود خداوند اگر توفیق فراگیری حكمت و استقامت را از انبیاء و اولیاء خود به ما نمی دهد كه داده است، توفیق فراگیری آن را از سوسك و حیوانی دیگر به ما دهد،

[صفحه 505]

كه آن را هم داده است و ما غافلیم و تنبل!

در دعای امین الله امام سجاد وقتی جد خود مولی علی (ع) را زیارت می كنند، بر سر آن مزار شریف چنین دعا می كنند: «اللهم اجعل نفسی مطمئنه بقدرك راضیه بقضائك مولعه بذكرك و دعائك محبه بصفوه اولیاءك محبوبه فی ارضك و سمائك صابره علی نزول بلائك شاكره بفواضل نعمائك، خدایا نفس مرا مطمئن به مقدرات، راضی به قضاء، حریص به ذكر و خواندن خودت قرار ده، (خدایا نفس مرا) دوستدار برگزیدگان از دوستان خود، محبوب در زمین و آسمان، صبور بر نزول بلاء و شكرگزار بر نعمتهای صادر شده از ناحیه ی خود قرار ده!»

امام سجاد (ع) صبر بر مصائب و مكروهات و شكر بر نعمتها كه از صفات پرهیزگاران واقعی است را از خداوند برای خود در چنین مكان مقدس درخواست می نماید.

در روایت از علی (ع) آمده است: «الجزع عند البلاء تمام المحنه زاری در موقع بلا، تمامی رنج است».

رشیدالدین وطواط در كتاب در «مطلوب كل طالب» در ذیل این روایت می گوید: صبر در موقع نزول بلا از اموری است كه ثواب را به طرف صابر می كشاند و جزع و زاری در نزد بلا از موجبات عقوبت است، و چه رنج و محنتی تمامتر از فقدان ثواب ابدی و دریافت عقوبت سرمدی است


در بلیت جزع مكن كه جزع
به تمامی دلت كند رنجور


هیچ رنجی تمامتر زان نیست
كز ثواب خدای مانی دور[7].


در روایتی دیگر از آن حضرت دیگر آمده: «الجزع اتعب من الصبر» (زاری سخت تر و دشوارتر از صبر كردن است).

در ذیل این روایت وطواط گوید جزع از صبر دشوارتر و اضطراب از سكون و

[صفحه 506]

آرامش سخت تر است.


در حوادث به صبر كوش، كه صبر
به رضای خدای مقرون است


تن مده در جزع، كه رنج جزع
صد ره از رنج صبر افزون است[8].


امام صادق (ع) چنین می فرمایند: «بلا و گرفتاری زینت مومن و كرامت و عزت برای كسی است كه صاحب عقل و تدبر است، زیرا در مباشرت و مصاحبت با بلا و صبر بر آن و استقامت در برابر آن، ایمان از ناخالص ها و تیرگیها پاك گشته و نسبت انسان با ایمانش تصحیح می گردد و شخص مومن تر می گردد» نبی اكرم فرمودند: ما گروه انبیاء شدیدترین مردم از جهت بلاء و گرفتاری هستیم و سپس مومنین با درجاتی به ترتیب شبیه ما هستند (هر چه مومن تر باشند به ما شبیه ترند) كسی كه طعم بلاء را چشید، البته در زیر توجه و سایه ی مراقبت و حفظ پروردگار متعال، او التذاذ و خوشیش به بلاء بیشتر از تلذذ او به نعمت است و وقتی بلا را از دست می دهد، شوق به او می ورزد و مشتاق آمدن اوست، زیرا در زیر آتش های ابتلاء و گرفتاری و سختی، انوار رحمت و نعمت فروزان است و به عكس در زیر انوار نعمت و وسعت مادی آتش های گرفتاری و ابتلاء گذاشته شده است.

و در این دو مرحله آنان كه نجات و تخلص پیدا كرده و نتیجه ی مطلوب بگیرند، بسیار كم هستند، و خداوند ثناگوی هیچ بنده ای از بندگان خود از زمان آدم تا ( خاتم) محمد (ص) نشد، مگر بعد از ابتلاء او و وفاء حق عبودیت، كرامات خداوند در حقیقت نهایتها و نتائجی است كه ابتداءهای آن بلاء است و ابتداءهائی است كه نهایتای آنها بلا است (كرامات الله فی الحقیقه نهایات بدایاتها البلاء و بدایات

[صفحه 507]

نهایاتها البلاء).

كسی كه از مرحله محدوده ی ابتلاء بیرون آمده (و به خوبی امتحان داد و قبول شد) چراغ اهل ایمان و یار و مونس مقربین و راهنمای كسانی می شود كه قصد سیر و سلوك معنوی و وصول به منزل نهائی را دارند و خیر و بركتی نیست، در بنده ای كه شكایت كند از ابتلاء و ناراحتی و محنتی كه هزاران رحمت و نعمت و گشایش قبل از آن بوده و هزاران نعمت و مرحمت دیگر بعد از آن است.

كسی كه حق صبر و استقامت را در ابتلاءات بجا نیاورد، از شكرگزاری در نعمتها محروم می شود و همچنین كسی كه اداء حق شكر و سپاس در نعمتها نكند، از صبر در بلاء محروم می شود، و هر كس از هر دو محروم شد، از رانده شدگان دستگاه ربوبی است.

حضرت ایوب در دعایش می گفت: «خدایا هفتاد سال بر من در آسایش گذشت، تا هفتاد سال بر من در ابتلاء و گرفتاری بگذرد، (و من بر آن گونه زندگی نیز صابرم)».

«وهب بن منبه» گفت: «البلاء للمومن كالشكال للدابه و العقال للابل، بلاء و گرفتاری برای مومن مثل چیزی است كه دست و پای چهارپا را می بندند و مثل زانوبندی است كه به شتر می بندند (یعنی انسان را از آزادی مطلق و هوسرانی و سركشی باز می دارد)».

و امیر مومنان علی (ع) فرمودند: «صبر نسبت به ایمان، مثل سر نسبت به جسد است و سر صبر نیز بلاء است (اگر بلاء نباشد صبر نیست) و جز عالمان و اهل بصیرت این معنا را درك نمی كنند».[9].


نازپرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه ی رندان بلاكش باشد

[صفحه 508]

غم دنیای دنی چند خوری باده بخور
حیف باشد دل دانا كه مشوش باشد[10] [11].

[صفحه 509]


صفحه 503، 504، 505، 506، 507، 508، 509.








    1. محجه البیضاء، جلد 4، صفحه ی 67.
    2. محجه البیضاء، جلد 4، صفحه ی 67.
    3. محجه البیضاء، جلد 4، صفحه ی 67.
    4. محجه البیضاء، جلد 4، صفحه ی 67.
    5. به این نوع سوسك ابوجعران گویند زیرا كثافت و مدفوع خشك حیوانات را در خانه اش جمع و ذخیره می كند از امور عجیبه این حیوان این است كه از بوی گل و بوی طیب می میرد و اگر به نزدیك كثافات و مدفوع برده شود، زندگی می كند و دو بال دارد كه دیده نمی شود مگر وقتی كه پرواز كند، شش پا دارد و به عقب راه می رود و با این گونه راه رفتن به خانه ی خود هدایت می شود و عادت آن است كه مواظب افراد خواب است وقتی برای قضاء حاجت برای دستشوئی رفتن بیدار می شوند دنبال آنها راه می افتد زیرا میل زیاد به مدفوع دارد (سفینه البحار، جلد 1، صفحه ی 164 -165).
    6. سفینه البحار، جلد 1، صفخه ی 164 -165.
    7. «مطلوب كل طالب»، صفحه 73.
    8. مطلوب كل طالب»، صفحه 95 (كتاب «مطلوب كل طالب» نوشته ی رشید الدین وطواط است و او صد كلمه ای را كه جاحظ از كلام علی (ع) اختیار كرده به عربی و فارسی شرح كرده و از خود دو بیت شعر در همان معنی آورده است، گفتنی است تا آنجا كه می دانیم نخستین كسی كه به جمع و تدوین مجموعه ای از كلمات مولی پرداخته جاحظ است و صد كلمه از مولی را انتخاب كرد) رجوع شود به مقدمه ی همان كتاب.
    9. مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، باب نود، ترجمه مصطفوی، صفحه 408.
    10. مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، باب نود، ترجمه مصطفوی، صفحه 400 و 401.
    11. باده و صهبا و می و امثال اینها در اصطلاح اهل عرفان، بمعنی اثری است كه روح را به عالم حقیقت و توحید متوجه كند یا فیضی كه از نشئه ملكوت رسد (مقدمه دیوان الهی).

      مرحوم الهی در مقدمه ی دیوان خود چنین می گوید:

      عشق و عاشقی: محبت كامل به حق و شهود حسن ازل.

      معشوق: معبود به حق و حسن مطلق، یا رونگار و دوست نیز، حق و اولیاء حق و شوون الهی مقصود است و نیز صنم و دلبر و امثاله.

      شوق: طلب و سفر به سوی معشوق

      می: اثری كه روح را به عالم حقیقت و توحید متوجه كند، یا فیضی كه از نشئه ملكوت رسد، صهبا و باده و امثاله نیز به همین معناست.

      ساقی: آن دم قدسی كه روح را از علائق جسمانی پاك گرداند.

      مرغ سحر: نوای مرغان و ذكر بلبل و عندلیب و طوطی و امثاله: گویای سخن عشق و اشتیاق به حق.

      مطرب و نی و چنگ... سخن یا نوائی كه روح را وجد معنوی و نشاط روحانی بخشد و به یاد خدا آرد.

      چشم: توجه ذات احدیت، و چشم سیاه: ذات و مقام غیب الغیوبی

      ابرو و زلف: صفای جمال و جلال است كه حاجب ذاتند.

      ناز و غمزه: التفات خاص معشوق به لطف یا به قهر و فتنه: انقلابات آسمانی است به سر ذات الهی لب شیرین و لب لعل و امثاله: اشاره به وحی و سخن آسمانی است كه شیرین ترین كلام موجود است.

      بوسه: اشاره به لطف خاص ازلی و عنایات مخصوص ربانی است.

      زلف و طره ی گیسو: حقائق ماهیات است، و زلف پریشان نظام عالم كون و كثرات ماهیات است.

      رندی: بی نیازی و بی اعتنائی به عالم طبیعت.

      رخ: وجود منبسط و اضافه ی اشراقی حقیقت وجود

      باغ و بستان و گل و گلستان و امثاله: مكان توجه قلب بنده به معشوق عالم.

      نغمه و نوا و ساز: آوازی كه انسان را به یاد خدا و عالم روحانی آورد.

      خال: بساطت و وحدت ذات است.

      رقیب: نفس با فكری كه عاشق را از ذكر حق باز دارد.

      جفا، كرشمه، بلا، جور و امثاله: سبب محروم شدن عاشق یا سبب شدت شوق اوست و همه امتحان عشق است.

      هجر، فراق: غیب از حضور معشوق حقیقی یا شام هجر عالم طبیعت و صبح وصال عالم تجرد

      مستی: اقبال به حق و حالتی كه انسان را از شرك و ریا پاك سازد.

      می طهور: آن تجلی و اشراق كه قلب عارف را از ما سوی الله پاك سازد.

      سپس می افراید: آنچه را كه یاد آور نشدیم هوشمندان با همین بیانات می توانند دریابند.